خدايا..

آخرنفهميدم اينجايي كه هستم تقديرمن است

يا

تقصيرمن است



حرف آخر


چـه کـــــــرده ای بــا مــن ..!!؟
کـه ایـن روزهــــــا ،

تــــو را

فـقــط بـه انـدازه ی یـک اشتبــاه مـی شنـاسـم

.

.

.

.

.

ديگه ازت متنفرم 

انداختمت بيرون از همه جاي زندگيمو قلبم...

برو به دررررررررررررك

به همين سادگي

حقيقت داره ميگن فاصله عشق تا نفرت يه تار موست من ميگم كمتره...

حرف آخرم...

خدا ما رو برای هم نمی‌خواست ..

فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست ..

فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم


تموم لحظه های این تب تلخ ..

خدا از حسرت ما با خبر بود

خودش ما رو برای هم نمی‌خواست ..

خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود



این همان دنیایست..!!

  که برای دیدنش

    بی رحمانه به شکم

     مادرمان
    لگد میزدیم ..!!
????????????????????






حاااااااااااااااااااااااااااالم
از همه چي بهم ميخوره
همه چي
.
.
.
ازهمه دنيافقط يه نخ سيگارميخوام
نميدونم شايدارومم كنه
آخه آدمايي كه از دنيا ميبرن سيگاروميچسبونن به خودشون


شب خيس

ديشب...

منو تاريكيو چشماي خيسم خيره به اسمون...

هنسفري تو گوشمو يه آهنگ غمگين...

داشتم به تو فكر ميكردم...

 عميقه عميق...



از ته دلم گفتم خدايا...چرا نيومد دنبالم...سراغم...بگه برگرد...بگه نرو...

به ستاره ها كه نگاميكردم گفتم خدايا اونم الان داره به من فكر ميكنه و خيرست به آسمون؟؟؟؟

گوشيموبرداشتم كه ردكنم آهنگ بعدي...

همون لحظه ديدم اس ام اس دادي...

نوشته بودي:

گاهي بخاطرش ماندن را تحمل كن.

رفتن از همه بر مي آيد...



و چندتا اس ديگه...

ازشوق ديدن پيامت لبخندي زدمو گوشيمو محكم گرفتم تو دستمو چسبوندم به سينمو هاي هاي اشك ريختم....

يه لحظه دوباره همه چي برام قشنگ شد...گرم شد...

چندلحظه بعد...

يادم افتاد كه تركت كردمو نبايد جوابي بدم...نبايدبگم دارم بهت فكرميكنمو...اشك ميريزمو...هنوزم ميخوامت...

ودوباره همه چي بي رنگ شد برام...سرد شد...تلخ شد...

ودوباره صورتم خيسه خيس شد...اي كاش اينو ميدونستي...

اماتو به من گفتي:

خوشبحالت خوابي و بيخيال...و...




گفته بودم بعد تو ...يه ويرونم...باور نكردي...


ديشب خوابتو ديدم...


ديشبم پر از احساس بود...

پراز يك حس ناب بود...

ديشب خوابتو ديدم عزيزم...

خواب حسرتمو ديدم...

جلوت نشسته بودم...زل زده بودم تو چشات...

تواون چشماي قشنگت كه حتي تو خوابم منو مست مست ميكرد

راستي ديشب چقد خوشگل بودي...

مث هميشه برام بينظير بودي...

اومدي جلو...محكم بغلم كردي...

با دستات صورتمو گرفتي...محكم لبمو بوسيدي...

تمام صورتمو بوسه زدي...

چقدحس خوبي داشتم...

نه اشتبا نكن...نه حس شهوت...

يه حس غريب اشناي عاشقانه...

حس اينكه چقد براي هم زندگي هستيم...

نفس هم هستيم...

دلم برات تنگ شده...

منو ببخش...

هنوز نميدونم اين چه حماقتي بود كه كردم؟؟؟

هنوز نميدونم واقعا چرا تركت كردم...

ولي ميدونم هنوزم...

هنوزم منتظر زنگتم...

هنوزم منتظراس ام اس هاي دم صبتم...

هنوزم كه ميرم بيرون همرو شكل تو ميبينم...

منتظرتم...

من رفتم ميدونم...ولي بدون...

هميشه منتظرم كه بياي دنبالم...

بياي بگي دوسم داري...عاشقمي...ديوونمي...


من هنوزم ديوونتم


لعنتي...

فهميدم...


فهميدم كه نفهميدي چقدر


دوستت دارم


درتمام اين سالها


فهميدم كه نفهميدي باعشق


تركت كردم


فهميدم كه نفهميدي...


چرانفهميدي لعنتي...


داغونم كردي با حرفات...



من پذیرفتم شکست خویش را

پند های دل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گر چه تو تنها تر از ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را



خداحافظ برو عشقم برو که وقت پروازه

برو که دیدن اشکات منو به گریه میندازه

نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادس

نمیشه بعد تو بوسید نمیشه بعد تو دل بست

منو تنها بزار اینجا تو این روزای بی لبخند

که باید بی تو پرپر شم که باید از نگات دل کند

حلالم کن اگه میری اگه دوری اگه دورم

اگه با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم

نگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم

که میدونی نفس هامو به دیدار تو مدیونم

فدای عطر آغوشت برو که وقت پروازه

برو که بدرقه داره منو به گریه میندازه

برو عشقم خداحافظ برو تو گریه حلالم کن

خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم کن

تسليت ،قلبم...


خدايا



امروز 18 تير 1392


روز مرگ دلم بود...روز مرگ دلش بود...

بهم تسليت بگين...


من باترس ميگفتم بايدفراموش كنيم


تو هق هق ميزديو من خورد شدنمو زير


بار سنگين اشكات پنهون


ميكردم كه يوقت نفهمي هنوزم عاشقتم...


توفريادميزدي كه نابودم نكن و


من بغضمو خفه ميكردم كه نفهمي


دارم كم ميارم...


صداي گريت تو وجودم مي پيچيدو


من تو سكوتم فرياد ميزدم ...


وجود من داشت ميپوسيد


ولي جلوت اشك نريختم كه مث من


نپوسي ولي توبه من گفتي كه جداشدن


برام راحته چون اشكي


نميريزي...


دارم تموم ميكنم ...نفسم بالا نمياد...




منوعشقم براي هميشه جداشديم...


براي هميشه...


چقدر اين كلمه سنگينه...


هميشه...هميشه...هميشه...


گفتم خداحافظ..گفتي بيخيالت نميشم...


گفتم خونواده هامون راضي نيستن


بايد جداشيموادامه نديم...گفتي توداري


بهونه مياري و منو بخاطر كس ديگه اي رها ميكني...


گفتي توداري خيانت ميكني...


گفتي انتقاممو ميگيرم...


گفتي روز خوش برات نميزارم...


گفتي نه خودم ازدواج ميكنم


نه ميذارم تو ازدواج كني...


گفتي...گفتي...گفتي....


گفتي و چيزي نشنيدي...


گفتم من راضيم...هركاري باهام كني


شكايت نميكنم...گفتم اگه


اينجوري دلت آروم ميشه باشه


هر بلايي خواستي سرم بيار...ولي


اينو نگفتم كه حتي اگه نابودم كني


اونقدر دوست دارم كه اين


نابودي برام شيرينه...


لعنتي من دوست دارم...


لعنتي هنوزم عاشقتم...


لعنتي هنوزم نفسم تويي...


 

كجايي كه چشامو ببيني...



نشستمو منتظرضربه هاتم...


آخه دل منم اينجوري آروم ميشه...


كه تو نفسمو


بگيري...


تو ازم متنفر شدي...نميدونم...شايدم نه...


ولي حرفات ميگه پراز كينه اي...


پرازدردي...پراز بغضي...


بياو سر من خراب كن اينارو...بيا عزيزم...


منتظرم بياي


...منتظرم...


نميدونم شايدداري يه گوشه نقشه نابودي منو ميكشي...

ياتوفكر

انتقامي...يا داري خودتوبااشكات شكنجه ميدي...


من رفتم ...


ولي نه با خواست خودم...

نه با خواست خودم...

نه با خواستخودم...


و تو اينو نفهميدي...


نفهميديوگذاشتي به حساب خيانت...


به حساب


هرچي كه خودت دوست داشتي...


...داغونم...ويرونم...نابودم...شكستم...




پر از يادتو پراز خاطره ام

چشام هر شب از نبودت پره
اگه قلب من واست ميزنه
اگه بي چشات دلم ميشكنه
خدا حافظ تو بااين كه هنوزم ميميرم برات
خداحافظ تومي سوزوندم اتيش خاطرات
خداحافظ تو تا قلبم به تنهايي عادت كنه
خداحافظ تو تا نشكنه به چشمام خيانت كنه
خداحافظ تو
قرارمون نبودتنها بري تو
قرارمون نبود بي تو بمونم
قرارمون نبود فاصله باشه
قرارمون نبود بي تو بخونم

اين آهنگيه كه اولين شب، بعد جداييمون


دارم گوش ميدمو جون ميدم باهاش...



مرگ فقط قط شدن نفست نيست...


مرگ قط شدن احساسم هست...


من مردمو قبري ندارم...


جزيه جسدسرگردون چيزي نيستم...




ديگه بهم تسليت بگين

ديگه وقتشه


بي تو...


افسانه هایم بی تو، بوی خاکستر سیگار پیرمردی رامی دهد


که به جوانی ازدست رفته اش می اندیشد…!!!


امانه، انگاردرنبودنت پیرتر از پیرمردی شده ام که در زیرسایه ی عصایش

نشسته


و باخدایش حرفهادارد…







اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی آهسته رد شو غم را با هزار بدبختی

خوابانده ام






هر چیز زمانی دارد

نفس هم که باشی


دیر برسی


من رفته ام ....







تنكيو...دوستاي گلم كه تولدمو تبريك گفتين

ممنووووووووون يه دنيا...

خيلي خوشحالم كردين....

دوستتووووون دارررررم

تولدمه...دينگ دينك...

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي

دينگ دينگ دينگ

امروز تولدمه

تولد

تولد

تولدم مبارك

مبارك

مبارك

تولدم مبارك


فكر ميكردم تولدمو هيچكي يادش نيست ولي سازمان سنجش محترمه اولين هديه رو بهم داداونم 9ونيم صبح...

يه كارت ورود به جلسه خوشگل واسه كنكور سه روز ديگه...

گفتم دم تو يكي گرم ولي ديگه كسي تولدمو يادش نيييييست

هي ي ي ي ي ي ي...

ولي نه...

نيم ساعت بعدش خواهريم زنگيدو گفت تولدت مبارك نگي يادمون نيستاااااا...بعدشم اون خواهرم...گفتن تازه كادوتم گذاشتيم كنار...

واااااااااااااااااااااااي خيلي خوشحال شدم...(البته نه بخاطر كادوها گفته باشما...)

مامانمم وبابامم كلي ناراحت شدن چون ياااادشون نبود...آخه ذهنشون درگير كنكورو كارتو اينا بود...

آخ ي ي ي ي ي ي ي

خب عيب نداره...

حالا خانوما آقايون هركي نيت كادو دادن داره يه

بوووووووووووووووووووس

..جانانه جا بذاره...




چه لطيف است حس آغازي دوباره،

و چه زيباست رسيدن دوباره به روز زيباي آغاز تنفس...

و چه اندازه عجيب است ، روز ابتداي بودن!

و چه اندازه شيرين است امروز...

روز ميلاد...

روز من!

روزي که من آغاز شدم!

تولدم مبااااارک


(هي ي ي فقط كاش اونم بود هديمو يه بوس ميدادو ميرفت واسم كافي بود...آخه امروز جاي بوسش روي گونم خيلي خاليه...)



براي خودت زندگي كن...

برای خودت زندگی کن...

کسی که تو را دوست داشته باشد

با تو می ماند...

برای داشتنت می جنگد...

اما اگر دوستت نداشته باشد

به هر بهانه ای میرود...!!!








باامروز

9ماه و20روزه

كه ترو كم دارم


***


زن تا عاشق نباشد
نمى بوسد
نمى بويد

و تسليم نمى کند روياهاى عريانى اش را !




امشب آغوشت نیست اما...

خیالت را به آغوش میکشم

 
موهایت را میبویم

نوازش صورتت را

با گونه هایم

به هیچ نمیدهم

امشب اینگونه است!

 فردا شب و شبهای دگر را چه کنم!

سلام خدا...

سلام خدا...

منو ميشناسي؟

همونيم كه شبا صدات ميزنه...

همونيه كه هميشه دلگيري هاشو فقط براي تو ميگه...

همون كه فقط تو بهترين دوستشي...

همون كه هرشب التماست ميكنه اشكاشو پاك كني...

همون كه هرشب التماس ميكنه بغلش كني...

مگه ميشه نشسناسي منو...

خداجون يه سوال دارم ازت؟

خدايا من ناتمام آرزو كردم ياتو تا آخر به ارزوي من گوش نكردي؟

اونوقت كه آرزو كردم خدايا يه عشق بي نهايت رو زمين بده به من ، اين وسط رسيدن به اين عشق بي نهايت كجا رفت؟؟؟؟

خدايا شوخيت گرفته؟يابازم داري امتحانم ميكني؟

خدايا حالم خوب نيست...

ميدوني چيه اصلا از عالمو آدم بيزارم...

خدايا تركيدم از بغض هاي نتركيدم...

از دلتنگياي هر لحظم...

از حسرت هاي مونده رودلم...

چرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررا خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدايا از زمين دلگيرم پس كي منو ميبري پيش خودت؟



بي تو...تنها...

 

تنهــایــی هـــایــم را دانــه دانـــه میشمارم . . . !
چه کـــــم میشوم از حس عاشقی . . . !
و چه راحـت میشوم از تعلق خاطر . . . !
چه آسوده میشوم از دغدغه . . . !
و آرام . . .
آرام میشوم از تنهــایی ام . . .


***

و تـنهایی

اتفـاق سهمگــینی ست

که می افتد

هــرشب

در آغـوش مـن !


***

خسته‌ام

خیلی خسته

به من جایی بدهید

می‌خواهم بخوابم

یک تخت خالی

یک دنیای خالی

یک قلب خالی




***

                                                           تا آخر عمرم هم اگر تنها موندم

                                                                          مهم نیست...

                                   فقط نمیذارم به جایی برسم  كه...

                                           تو آغوش کسی...

                                         با یاد کس دیگه ای بخوابم..


من خوبم...

من خوبم...

            من آرامم...

                         من قول داده ام...

                         فقط كمي بي حوصله ام...

آسمان روي سرم سنگيني ميكند...

روز هايم كش آمده

  هرچه خود را به كوچه بيخيالي ميزنم

     باز سرازكوچه دلتنگي در مياورم.

              روز ها تمام ابر هاي اندوه در چشمان منند ولي نميبارند

                        چون من خوبم...

                                             من آرامم...

                         من قول داده ام تمام خنده هايم را نظر كرده ام

                                            كه گريه كنم...

                                                             اما شب ها...


***


خودم هم خوب ميدانم آخر ...

حسرت آغوش تو مرا ديوانه خواهد كرد...

حسرت بوسه تو مرا پريشان خواهد كرد...

آه ه ه ه ه ه ه ه ه ....



يه ماهي هست اشك نريختم...ديگه نميشه اشك بريزم...انگاري چشام قفل كردن...فقط بغضه مونده تو گلوم ...تو شوكم هنوزم...

بمونم يا برم...

بمونم؟  با كدوم اميد

برم؟  با كدوم پا

يه چيزي داره از درون منو آرومو بي صدا ميخوره...

دروغه...

دروغه كه ميگن به نبودن ها ميشه عادت كرد...

كدوم عادت؟؟؟كجاست پس اين عادت؟؟؟

       چرا نميفهمن كه من بي تو ميميرم...

    بايد حتما بيان سرخاكم كه ثابت شه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!



اعترافم...

خيلي سخته كه همش انكار كني...

توجيه كني...

بخاطر اينكه دليلايي براي تصميم عقلت پيدا كني...

من پاك گيج شدم...

به اينكه احساس تو يه هوسه يا عشقه...

اگه هوس باشه تو در حق من خيانت كردي واگر عشق باشه من در حق تو دارم خيانت ميكنم...

خسته شدم از اين همه ابهامات...

من دوست دارم...دو ساعت پيش كه ديدمت سخت ترين كار برام نگاه نكردن وبي تفاوت رد شدن بود...

اما اين كارو كردم...

با تمام سختيش...

بخاطر عقلم كه ميگه احساستو زير پابزار اين پسر به دردتونميخوره و آخر اين راه شكست بزرگيه...

من نميخوام بازنده باشم...

پس اگه بخوام ببرم بايد احساسمو باتمام خشونت له كنم...

و...

اينكارم دارم ميكنم...

كاش كسي بود كه ميفهميد چه حسيه...شكستن احساس ...


Image and video hosting by TinyPic" />


به چه ميخندي تو؟

به شكست دل من يا به پيروزي خويش؟

به نگاهم كه چه مستانه تورا باور كرد...

يا به افسونگري چشمانت،كه مرا سوخت و خاكستر كرد؟

به چه ميخندي تو؟

به دل ساده ي من مي خندي كه دگر تا به ابد فكر تو نيست!!

يا به مفهوم غم انگيز جدايي؟!!

خنده دار است بخند...

وفادار...

در آغوش خودم هستم...

من خودم را در آغوش گرفتم!

نه چندان با لطافت...

نه چندان با محبت...

اما وفادار وفادار...

ببين ميدونم...

ببين ميدونم...

ميدونم گفتم فراموشت ميكنم...

ميدونم واست خدا حافظيم گذاشتم....

وليييييييييييييييييييييييييي...

ولييييييييييييييييييييييي...

امان از اين ولي ها...

بابادوستت دارم زوره كه بايد فراموشت كنم؟ها؟ها؟ها؟

ديروز غير منتظره ترين روز زندگيم بود...اصلا تصور نميكردم تو جاده جلو پايگاتون ببينمت...واااااي خدا بهترين روز بود...

حال كردي دوتامون كپيده بوديم...وااااي....

مثلا ميخوام ديگه بت فكر نكم ديدمت داشتم ديووونه ميشدم از خوشحالي نزديك يه ماه بود همديگرو نديده بوديم...

فدات شم ميدونم غصت زياده كه عيدي رفتي ماموريت پايگاتون...من دلتنگ باشم ولي ترو دل گرفته نبينم...

مراقب خودت باش...




افتاده ام ميان دو خط

ماندم درد دارد

رفتنم توان ميخواهدو من

توان درد ندارم

...




بايد فراموشت كنم

خداحافظ گلم...

بايد فراموشت كنم

چقدر سخته...حتي گفتنش...

الان كه اينارو دارم مينويسم اشك امونم نميده تاته حرفاموبگم...

بعد اين همه عذاب و اشك...بعد اين همه درد...به اين برسي كه بايد فراموشش كني...

  سخته خدا... سخته... 

 من و تو دلامون باهمه...بي نهايت باهمه...ولي ظاهرمون پر از تناقضه...پراز تفاوته...

اگه تو دنيا فقط من و تو بوديم واسه كنار هم بودن حرفي نبودولي تا وقتي كه ديگران هم هستن واسه كنارهم بودن حرف زياده...

كاش تو اوني بودي كه من ميگم نه ديگران...

ديگه هيچ چيزي پيدا نميكنم كه دلم از باتو بودن قرص باشه...

بايد تمومش كنيم اين احساس بي مقصدو...اين راهيو كه واسش يه پايان خوش گفته بوديم ولي زمانه خلافشو نشونمون داد...

مي فهمي چي دارم ميگم...

مي فهمي اينكه احساستوله كني يعني چي؟

مي فهمي اينكه روياهاتوويرون كني يعني چي؟

اونم بخاطر اينكه عقلت حكم ميكنه اينارو...

نميدونم اسمش خيانته يا نامردي يا عدالت يا عاقلي...

ولي من وتو هيچوقت ما نميشيم... 

ميرم شايد ز ندگيت بهتر سامون بگيره...ميرم واسه اينكه دردت كم شه...

چند ماه ديگه كه باهات حرف بزنم ازت قول ميگيرم...

قول ميگيرم كه از دواج كني...خونواده دار شي...بچه دار شي...آخه تو عاشق بچه اي..عاشق خونواده اي... خدايا چقد سخته گفتن اين حرفا...

ميترسم كه اينارو چطور به خودش بگم...باچه زبوني بگم...كه دوست داريم همديگرو ولي بايد راهمونو جداكنيم...شرايط اين آيندرو ساخته براي ما...

ولي من تصميمو گرفتم...

باشه فدات شم،ببخش اگه ديگه نميگم دوستت دارم...

باشه گلم،ببخش اگه ديگه نميگم دلم برات تنگ شده...

باشه قربونت برم،ببخش اگه ديگه سرمو جلوت بلند نكردم...نگات نكردم...

يادته يبار بهم گفتي ميترسم،گفتم از چي؟گفتي از اينكه مال من نشي...گفتي از اينكه يروزي دستاتو كسي غير من بگيره...

ببخش اگه من سهم تو نشدم...

ببخش اگه يروزي دستموكسي غيرتو گرفت...

ببخش...ببخش...ببخش...

خداحافظت


نگار من...

نگار من...

فلك كور است،دلم ويران و رنجور است

قدم لرزان بسوي كوچه مي آيم

دو دستم را به روي يكديگر باحراس مي سايم

وباخود زير لب مي گويم:

خدايا !ترس من از چيست؟عروس جشن امشب كيست؟

دلم در هول...سراپاگوش...نفس درسينه مبحوس مي گردد!

صداي شيخ مي آيد؟! صداي شيخ مي آيد؟!

عروس خانم

وكيلم من؟

جوابم بده وكيلم من؟وكيلم من؟

صداي آشنايي ناگهان آهسته مي گويد ...:  بله

ومردم يكصداباهم مبارك باد مي گويند

خداي من صداي دوست،صداي اشنا از اوست

براي مدتي ساكت!براي احظه اي خاموش

وناگه نعره ام دركوچه مي پيچد

خداي من مبارك نيست،مبارك نيست،بگوييدم...

خداي من...

دروغ است انچه فهميدم! نگارمن عروس جشن امشب نيست

ولي افسوس...

صداي نعره ام در ساز مي ميردوداماد شاد و خوش از نگارم بوسه ميگيرد

فلك كور است،دلم ويران و رنجور است

خداي مهربان هم اين زمان كور است !...

خداي من...

چه كس مي گويد اين سان بي تفاوت بر لب بام بنشينم

اگر مردم نمي دانند تو اي ناديده مي داني

همين دختر كه امشب بله مي گويد

عروسي را كه امشب عاشقانه ره بسوي حجله ميپويد

قسم ميخورد

قسم ميخوردعروس ماست

عروس حجله گاه ماست

كجاشد عهدوپيمان؟

كجاشد آن قسمهايش؟

خدايا!عهدوپيمان هيچ!

وفاوعشق وايمان هيچ!

قسمها،سوگندها،حتي خداهم هيچ...!

عجب دارم چرايارب تو خاموش ؟

مگر كوريچرادرخود نمي جوشي؟

كمان دارم تو هم امشب قدح نوشي!

وگرنه كي خدااين صحنه راميبيندوخاموش مي گيرد!

من امشب ازهمه بيزلرم،بيزارم...

من امشب از خودم ...از تو...از اين دنيا كه هيچ كس را

اعتباري نيست بيزارم،بيزارم...

رفيقان باده باز ايد،مراتنهاي تنها باز بگذاريد

شما آخر رفيقانم!

شما آخر نمي دانيد!

عروسي را به سوي حجله مي رانند كه تا ديروزنگارم بود

چه ميدانيد

همين ديشب كنارم بود...بهارم بود...درآغوش غرارم بود...

تمام كشت و كارم بود

نمي دانم...

نمي دانم چرا جغدان به روي بام من اكشب نمي خوانند؟!

دگر شومي تر از امشب چه مي خواهند؟!

همين فردا دگر خورشد مي ميرد

دلم تا اوج دلتنگي دوباره اوج ميگيرد

نمي دانم...

چرااين اسمان امشب نمي بارد...

براي گريه كردن يك بهانه لازم است،اين هم بهانه پس چه مي خواهد؟!

فلك كور است،دلم ويران و رنجور است

بميرند ان كساني كه امشب يكصدابا هم

مبارك باد مي گويند

به عشق وعاشقي سوگند

به عشق وعاشقي سوگند،كه امشب را مبارك نيست

چه سان مي گويم ... نمي دانم...

ولي...اما...

مبارك نيست...مبارك نيست...

رفيقان !...

رفيقان باده باز آيدخدايا !

خدايا توبه بي توبه...مرا در خمره بگذاريد...


ممنونم از دوست جيگرم بهاره جون كه اين متن قشنگو بهم دادمنم گذاشتم تو اين وبلاگم...

فقط تو احساس منو ميفهمي

كمي دورتر بايست...

                         لطفا...

                               من ديوانه تر آزانم كه...

                                                           بي هوا،آغوشت نگيرم




****


نميدونم چجوري ميفهمي...نميدونم تو چشاي من چي ميبيني...كه ازكنارم رد ميشي منو ميفهمي...

احساسمو...

فكرمو...

ناراحتيمو...

خوشحاليمو...

هيچ وقت از كنارم ساده رد نشدي...حتي يك لحظه..حتي يكبار...

هيچوقت نگران اين نميشدم كه چجوري راجب چيزي باهات حرف بزنم...چون نخونده ميخوندي چي ميخوام...

هيچوقت هيچكي تو زندگيم منو به اندازه تو حس نكرده بود...

بعد بهم ميگن تو عاشق چيه اين پسر شدي؟؟؟كاش بدونن كه تو همه چيزي...همه چيز...

          

  ...بازم خيييييييييييييييلي دلم برات تنگ شده...


***

با امروزم 7 ماهو 25 روزه كه دلتنگم...


راستي ازت ممنونم بابت اون روزي كه اومدي مدرسم گفتي دلم تنگ شده برات بهم اس ام اس بده حداقل...ومنم شب خيلي اتفاقي تونستم بهن اس بدم يعني موقيتش جور شد،فكنم خداجورش كرد،فكنم خداهم دلش برامون سوخت...راجب اتفاقايي كه افتاد حرف زديم درگيرياي فكرم حل شد وقتي واقعيتو از زبون تو شنيدم...ممنونم...آرومم...يعني آروم شدم...


                                                               دوستت دارم



غوغا

درونم غوغاست،ساده ميشكنم...

 

بايك تلنگركوچك...

 

اينگونه نبودم...

 

شدم...!

***


 خداوندا!!! ايمانم رابا اغوش او محك نزن...كافرميشوم!!!


***


انگاركه شاهرگ احساسم رازده باشي ...

 بندنمي ايد...

دوست داشتنت...

حرف

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهاي بي تو بودن

هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …

تنهای تنها میون این همه آدم سخته...



گریه نمی‌کنم نه اینکه سنگم ..گريه غرورم‌و بهم می‌زنه

مرد برای هضم دلتنگی‌هاش .. گریه نمی‌کنه قدم می‌زنه

گریه نمی‌کنم نه اینکه خوبم .. نه اینکه دردی نیست نه اینکه شادم
یه اتفاق نصفه نیمه‌ام که .. یهو میون زندگي افتادم




از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرش همونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو ازمرگ حتی جلو میزنی

از این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتی








سردمه

چرا همه چي اينقد سرده...

سردمه...خيلي سردمه...

التماس ميكنم...

خدايا ديگه نميتونم...

خداياديگه نميتونيم...

يه نگاهي به ما بنداز...

به اشكامون...

به نگاه هاي سردمون...

به دستاي يخ زدمون...

حس مرگ دارم...شايدم آرزوشو...


احساس من

يادته...

هميشه دلم كه ميگرفت بهم ميگفتي مگه من نيستم كه خانومم دلش بگيره...

بهم ميگفتي بيا بغلم...سرتو بذار رو شونم آروم شي...

حالا بازم دلم گرفته...بيا...چنددقيقه اي شونه هاتو بهم بده...ميخوام يكم اروم شم...خانومت دلش گرفته...يكم واسش لالايي ميخوني...بوسش ميكني...واسش شعر ميخوني...از همون شعرايي كه گاهي واسم ميخوندي...

يكم واسم قصه ميگي...ازهمون قصه هايي كه روياهاي شبونمون بود...قصه هاي زندگيمون...من...تو...پسركوچولومون...خونه زندگيمون...

يكم واسم از احساسات ميگي...همون احساسايي كه وقتاي دلتنگيت بخاطردوريمون ازهم ميگفتي...

يكم قربون صدقم ميري...يه بارديگه بهم ميگي دوستت دارم...

دلم تنگه...ديگه ازدلتنگي ام گذشته...دارم عذاب ميكشم...عذاب همه ي اين تمنا هاي دلمرو...

همش تو گوشم ميخونن اين ازدواج اشتباهه سر بگيره ... بهم ميگن منو تو تيكه هم نيستيم...ميگن اشتباه ميكنيم...حتي اگرم عقلم راضي شه كه تو اشتباه زندگيم بوديو هستي...دلم راضي نميشه...نه...نميشه...نميتونه...اين احساسوبشكنم نابود ميشم...

چطو اين حسوفراموش كنم...چطوروياهامو بشكنم...نميتونم...به خدا نميتونم...




منكه ميدانم...

منكه ميدانم شبي عمرم به پايان ميرسد

نوبت خاموشي اين جسم بيجان ميرسد

منكه ميدانم به دنيا اعتباري نيست نيست

بين مرگ وزندگي قول وقراري نيست نيست

پس چرا عاشق نباشم



***

شب سردی ست و هوا منتظر باران است

وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی  من دلبر بارانی من
۰۰۰۰۰

***

ســـوم 
هفتــــم 
چهلـــم 
ســـــال . . .
چنـــد ســــال دیگــــر
بایــــد عــــزادار نبـــودن هایـــــت باشــــــم . . .؟

***
روزگار بر خلاف آرزوهایم...

سال ها تکراری تر از همیشه

و لحظه هایی که

که می گذرد

اما به سختی

بهار پائیز گونه ام مبارک

 

دارم ديوونه ميشم...

خدايا گله نميكنم...

ناراضيم نيستم...

حكمتتم نميدونم...

ولي چرا بايد سرنوشت من با دل شكستن ادما باشه...؟؟؟

اگه راه دلمو برم دل پدر مادرم ميشكنه...

اگه راه منطقوبرم زندگي يكي ديگه نابود ميشه...

من ديگه بايدچيكاركنم؟؟؟

عقلو قلب سازش ندارن...

كاري بجز اشكوصبروكمك خواستن ازت، ازم برنمياد...

خدايا اين راه ديگه داره ميشه يه گره كور...بادست خودت بازش كن...ازمن ديگه بر نمياد...

خدايا يه راهي پيش پام بذار...نبايداجازه بدم دلي بشكنه...


تفاهم!!!!!!

ماباهم خييييلي تفاهم داريم

...اما...

...بجزيچيز...

توابي

من قرمز

جمعم كه دربيه...

يه روزخيلي بحث كرديم ولي اخرش نه توقرمزشدي نه من ابي شدم

تواين يه مورد براجفتمون ارزوي سازش ميكنم

اخ جووون

آخ جووووون ديروز ديدمت...منتظرم بودي...

واااااااااااااااي كه چقدخوشحال بودم وقتي ازدورديدمت...

گلم اروم بهم گفتي دارم دغ ميكنم...

منم به خدادارم دغ ميكنم...ولي قربونت برم چند ماه...فقط چندماه ديگه صبركن...من خيلي اميدوارم...

واز يه چيزي خيلي خوشحالم اونم اينكه دلتنگيم يطرفه نيست...

دوستت دارم

كم اوردم خدا...

دارم زجه ميزنم...

ميدوني يعني چي؟...

يعني تودردام كم اوردمودارم به خودم ميپيچم...

خداياكم اوردم...اره خداجون كم اوردم...

جاي خاليش توروزوشبام داره خفم ميكنه...

هيچيم ارومم نميكنه...هيچي...

داغونم...ويرونم...

دارم جون ميدم واسه اينكه بهش بگم

دوستت دارم


خداياخودت ميدوني تودلم چه خبره....خبرداري چجوري شباخوابم ميبره...روزاموميگذرونم ...چجوري درس ميخونم...وچجوري به ادماي تو خيابون باحسرت نگاه ميكنم...شايديكيشون اون باشه...

چجوري هروز صب كه ميرم مدرسه باچه اميدي ميرم...

شايدامروزبياد...

شايدامروزببينمش...

زنگاي اخرهمه هوش وحواسم سرخيابونه...

خدايايعني الان منتظرمه...خداكنه اومده باشه...نه نياد...اگه بازم كسي ببينش براش بد ميشه...نه بياد دلم داره براش جون ميده...

اه...اصلا نميدونم خداياخودت يكاريش كن...

نزديك دوسال گذشته...ولي هنوزم ديدنت برام عادي نشده...بي قرارم...ببينمت دستوپاموگم ميكنم...نخندبهم...اونروزنزديك ميدون كه يهوديدمت خشكم زده بود...نميدونستم بايدنگات كنم...بخندم...سلام كنم...

توچي؟توام مث مني هنوز...يبارگفتي كه توام...

ميدونم شباتوام خوابت نميبره...ميدونم زجه هات ازجنس زجه هاي منه...

نه تنها دلتنگيت عادتم نشده هر روزبدترو بدتر ميشه...

اگه سرپا موندم اميد توه...اميداينكه يروز ميرسه كه دل سير نگات كنم...بغلت كنم...بوست كنم...خيره توچشاي عسليت بگم....

دوست دارم

البته اگه بتونم...يادته اولين باري كه جلوم ميخواستي حرف بزني...هنوزم يادم ميافته خندم ميگيره...خيلي هول كرده بودي پسر...

ميبيني خاطره هات چطوداره نم نم خيسم ميكنه...

ديگه پش دوستامم درد دل نميكنم...حرف منو كه نميفهمن...بفهمنم كاري نميتونن بكنن واسم...

حرف كه پشت سرت بعضيازيادميگن...شايداولش يخورده ناراحتشم ولي كلاواسم اهميتي نداره...حتي جوابشونم نميدم انگار كه گوشام اصلانشنيدن...اخه مردم خيلي چيزارو نميدونن...تورونميشناسن...عقلشون به چشم شونه...بذاربگن...جاهليت ته نداره...

من ميدونم توچه دلي داري...من ميدونم چي هستي كه اينجورعاشقتم...اين حرفاي پوچ واقعيتي روعوض نميكنه...واقعيت اينكه چه قدر دوست دارم...

به هربدبختيم شده تمام تلاشموميكنم كه خوب درس بخونم كنكورقبول شم...همه نقشه هايي كه كشيديمو بريم بسازيم...يادم نرفته بهت قول دادم...اخه دانشگاه من يعني تموم شدن جدايي هامون...يعني ازدواجمون...يه فكرايي كردم يه نقشه هايي كشيدم...فهميدم چطوميتونم رضايت مامانميناروبگيرم...ولي اول...دانشگاه...

.

.

.

دوستت دارم

بي بهانه

صادقانه




خرده نگير ازم...

تروخداازم خرده نگير...

نگوچرااينقدبهونتوميگيرم...

خب دلتنگتم...نميبيني دنياي حرفاي دلم شده اين خونه...اين وبلاگ كوچيك كه باهاش واست يه دنياساختم...

هميشه ميگفتي بي من نميتوني...

نميدونستم بي تو نميتونم زندگي كنم واقعايعني چي ولي...الان حسش ميكنم...

بهت احتياج دارم بيشترازهروقتي...

منتظرم

ديگه چي بايدبگم

ديگه چي بايد بگم...

چطوربايدبگم...

اصلاميفهمي دارم چي ميگم...

دلم داره ميپكه...ديگه به چه زبوني بايد اينوبفهمونم....5ماه گذشت...5ماه

تمام شباروازدلتنگي اشك ريختمو فقط بافكرواميدبه عشقم زندگي

ميكنم...

اصلا آها ي دنيا،مگه من چي ازت خواستم؟مگه چي ازت ميخوام؟

يه شونه خواستم كه سنگيني وزن اشكامو،شبا،توعمق تنهاييهام به دوش بكشه...كه بهش تكيه كنم

يه دست خواستم كه باانگشتاش اشكامو پاك كنه وباهمه وجودش منوبذاره توآغوش گرمش...

يه لب خواستم كه بوسم كنه ودرگوشم بگه نترس تنهانيستي من اينجام ،كنارتم ،هواتودارم...

يه گوش خواستم كه بي منت بشينه پاي حرفام...هروقت دلم گرفت حرفاي دلموواسش بزنم

يه قلب خواستم كه وقتي بهم ميگه ...دوستت دارم....دنيامال من باشه...بدونم دروغ نميگه

.

.

.

دنيا،يعني اينا اينقدرزيادوسنگين بودن كه نميتوني بهم بدي...كه حاضري درد دل منوتحمل كني...؟؟؟


 گلم كجايي؟كاش بودي؟كاش ميومدي اينبارم ازم طرفداري كني؟چرانمياي بگي هركي خانوم منوناراحت كنه.......؟...

بياببين اينجا چقدرهمه خوشحالن همه دارن ميخندن...به خودشون افتخارميكنن...پيش خودشون ميگن دم

خودمون گرم...نجاتش داديم...وظيفمونو ديگه انجام داديم...اونكه بچس فعلاحاليش نيست براش چيكاركرديم...ازهم دورشون كرديم...ديگه حتما فراموشش ميكنه...

آره راست ميگن...بچم...ولي بچگي چقدردرد داره...چقدربزرگه...

اي كاش هرچيزي درجواب احساسمو خواستمو اشكام ميگرفتم بجز اين حرف...

...بچه اي،نميفهمي...

يعني بچگي اينقدربده...كه احساسم لايق احترامو ارزش نبود...كه حتي كسي حاضرنشدبه حرفامم گوش كنه بگه درددلت چيه بعد حكم صادر كنه...

اي دل بيچاره ي من......

 

همه اينا درده..درددوست داشتن...دردبي خبري از عشقت...خوبه حداقل خدا ميفهمه...اونودارم..ولاادما خيلي بدبخت بودن...

خدايابه توميگم كه حداقل ميفهمي...

خدايا...

دووووسش داااارم...دارم براش دغ ميكنم

 

 نميدونم الان توچه حالي داري...بدترازمن نباشي ميدونم بهترم نيستي.

1ماهه نديدمت...

...ديگه چي بگم...